نیستی بسیکا. نیستی حالا که باید باشی. کسی نیست، حالا که باید یکی اینجا باشد. چی کار کنم بسیکا؟ چی کار کنم که کسی باشد، هر وقت که باید کسی باشد؟ چی کار کنم که برای یک بار هم که شده، کسی باشد وقتی که مثل سگ میخواهم یکی باشد؟ چی شد که کسی نماند بسیکا؟ چی شد که همه رفتند؟ همه ماندند و من رفتم؟ تو میدانی چی شد بسیکا؟ تو که نیستی حالا که باید باشی، میدانی چی شد که کسی نیست حالا که باید یکی باشد؟
نیست که نیست
پاسخ دادنحذفنمی دانیم چه شد که رفت ...
باز تو قراره امتحان بدی؟
پاسخ دادنحذفکجاس اون کس وقتی باید کسی باشه؟
پاسخ دادنحذفایول فرانک! :))
پاسخ دادنحذفin weblog ro man mikhoonam , male yeki az doostaye nazdikame didam be cinema alaghe dari goftam addresesho bezaram barat
پاسخ دادنحذفwww.filmology.blogfa.com
گمونم یک پاره از یک داستان بود
پاسخ دادنحذفآهنگ داشت و تحسین بر انگیر بود اما دوست عزیز و بزرگوار به نظر من تو بالاتر از تکرار یک آهنگ در کلمات می توانی بنویسی!
من حرف تازه ای در این متن ندیدم
قراره ویتگنشتاین امتاحان بدی؟ :))
پاسخ دادنحذفخب هر وخت باید باشد معمولا نیست لامصب
پاسخ دادنحذفبعد از مدتها یه هجونامهی قابل قبول نوشتی. خوب.
پاسخ دادنحذفچه قشنگ اینا. جدی خیلی دوس دارم اینا رو مخصوصن این:(
پاسخ دادنحذفتو که نیستی حالا که باید باشی، میدانی چی شد که کسی نیست حالا که باید یکی باشد؟
پاسخ دادنحذف