پنجشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۸

ما که سنی نداریم

نیستی بسیکا. نیستی حالا که باید باشی. کسی نیست، حالا که باید یکی این‌جا باشد. چی کار کنم بسیکا؟ چی کار کنم که کسی باشد، هر وقت که باید کسی باشد؟ چی کار کنم که برای یک بار هم که شده، کسی باشد وقتی که مثل سگ می‌خواهم یکی باشد؟ چی شد که کسی نماند بسیکا؟ چی شد که همه رفتند؟ همه ماندند و من رفتم؟ تو می‌دانی چی شد بسیکا؟ تو که  نیستی حالا که باید باشی، می‌دانی چی شد که کسی نیست حالا که باید یکی باشد؟

۱۱ نظر:

  1. نیست که نیست
    نمی دانیم چه شد که رفت ...

    پاسخ دادنحذف
  2. کجاس اون کس وقتی باید کسی باشه؟

    پاسخ دادنحذف
  3. in weblog ro man mikhoonam , male yeki az doostaye nazdikame didam be cinema alaghe dari goftam addresesho bezaram barat
    www.filmology.blogfa.com

    پاسخ دادنحذف
  4. گمونم یک پاره از یک داستان بود
    آهنگ داشت و تحسین بر انگیر بود اما دوست عزیز و بزرگوار به نظر من تو بالاتر از تکرار یک آهنگ در کلمات می توانی بنویسی!
    من حرف تازه ای در این متن ندیدم

    پاسخ دادنحذف
  5. قراره ویتگنشتاین امتاحان بدی؟ :))

    پاسخ دادنحذف
  6. خب هر وخت باید باشد معمولا نیست لامصب

    پاسخ دادنحذف
  7. بعد از مدت‌ها یه هجونامه‌ی قابل قبول نوشتی. خوب.

    پاسخ دادنحذف
  8. چه قشنگ اینا. جدی خیلی دوس دارم اینا رو مخصوصن این:(

    پاسخ دادنحذف
  9. تو که نیستی حالا که باید باشی، می‌دانی چی شد که کسی نیست حالا که باید یکی باشد؟

    پاسخ دادنحذف