دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۹

اگر بخواهم کلیدی‌ترین کلمه را در توضیح روابطم با دیگران نام ببرم، آن کلمه
«تلپ» خواهد بود. یا من تلپِ دیگران می‌شوم یا
دیگران تلپِ من. که البته چندان فرقی هم نمی‌کند.

شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۹

از این تکرار و اون آوار

هر وقت فیلمی از فرهادی می‌بینم تا مدتی خیلی نمی‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. بعد که تأثیر فیلم کم شد، جزئیاتش پررنگ می‌شوند و شوقم برای دوباره‌دیدنِ فیلم زیاد می‌شود. بعد که فیلم را دوباره دیدم و فیلم ته‌نشین شد، اشکال‌های فیلم می‌آیند تو چشمم.


استرسی که در طول دیدن «درباره‌ی الی...» به‌م وارد شد، تا چند ساعت بهت‌زده‌ام کرده بود. جزئیاتِ زیاد فیلم را در مرورهام کشف می‌کردم و لذت می‌بردم. اما چند ماه بعد، کم‌کم سؤالی که از اوّل تو ذهنم مانده بود، برام بزرگ شد و انقدر بزرگ شد و بی‌جواب ماند که شد نقطه‌ی ضعف فیلم: چرا فیلم انقدر قاطع قضاوت می‌کند؟ فیلمی که مدام تماشاگر را در شرایط قضاوت قرار می‌دهد، به‌ش رو دست می‌زند و تمام زورش را می‌زند که بگوید قضاوت به راحتی ممکن نیست، چرا یک‌هو با شتاب زیادی شخصیت‌هایش را محکوم می‌کند و می‌کوبد؟ این نقض غرض نیست؟


«چهارشنبه‌سوری» خوش‌بختانه قضاوت نمی‌کرد. ولی این اتفاق برای‌اش جور دیگری افتاد. کم‌کم که از شلوغی فیلم فاصله گرفتم، به نظرم ترانه علی‌دوستی‌اش –اسمش چی بود؟ روحی؟- بیش‌ازحد خنثا آمد. تو زندگی این‌ها سرک می‌کشید و می‌رفت بیرون، هیچ کاری نمی‌کرد. یک راویِ منفعل بود. گاهی خبرچینی می‌کرد، که آن هم برای پیش‌رویِ فیلم بود.


«شهر زیبا» را با کامپیوتر دیدم. با فیلم گریه کردم؟ یادم نمی‌آید، فکر نمی‌کنم، اگر قرار به گریه بود با صحنه‌ی آخر چهارشنبه‌سوری راحت‌تر می‌شد گریه کرد. یادم هست تکه‌ای که پسره با رییس زندان حرف می‌زند و رییسه سؤال‌پیچش می‌کند که عشق را می‌شود فراموش کرد یا نه، چند بار دیده‌ام. صحنه‌ی حلقه‌بیرون‌آوردنِ دختره را هم. از شهر زیبا زودتر از بقیه فاصله گرفتم. مایه‌های زورچپونی داشت. برای تأثیرگذاری بیش‌تر، کلاف قصه را انقدر به هم می‌پیچد که نتواند باز کند. آخرش یک پایان باز قرار است به دادِ فیلم برسد، که نمی‌رسد. کلاف خودبه‌خود گره نخورده، فرهادی گره‌اش زده و نمی‌تواند بازش کند.


«جدایی نادر از سیمین» فیلم خوبی‌ست. حداقل این‌که اشکال‌های فیلم‌های قبلی را ندارد. فرهادی هیچ‌کدام از طرفین را محکوم نمی‌کند، برای کسی دل نمی‌سوزاند. هیچ شخصیتی اضافه نیست، منفعل نیست، همه واکنش نشان می‌دهند. مثل چهارشنبه‌سوری طبقه‌ی فقیر فقط تو خانه نمی‌چرخند، آن‌ها هم آدم‌اند، می‌فهمند. و با وجود آن‌که موضوعش به شهر زیبا نزدیک است، بدبختیِ هیچ‌کس را خیلی گنده نمی‌کند، قصه را به سمتی نمی‌برد که فقط پایان باز به دادش برسد.


ولی چیزی که از قبل از دیدن فیلم تو ذهنم وول می‌خورد، این است که جدایی نادر از سیمین برای فرهادی حرکت رو به جلویی هست یا نه؟ فکر نمی‌کنم. فرهادی هنوز رویه‌اش را عوض نکرده. جنسِ سؤال‌هایی که فیلم مطرح می‌کند شبیه به فیلم‌های قبلی است، فیلم مثل قبلی‌ها پیش می‌رود و حتا بعضی صحنه‌ها هم آدم را یادِ فیلم‌های قبلی می‌اندازد. همین است که در برخورد اوّل، با وجود کوبنده‌بودن، شگفت‌انگیز نبود.