پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۶

دارم در جا می‌زنم. حرف تازه‌ای نمی‌زنم و نمی‌شنوم. حس می‌کنم همه‌ی ایده‌هام منجمد شده‌اند. مدام همان قبلی‌ها را به آدم‌های جدید تحویل می‌دهم و لبخند می‌زنم، کم مانده از خودم پرزنتیشن بسازم و وسط معاشرت‌ها شروع کنم به پرزنت‌کردن خودم. انسداد حوصله‌سربر است، دلم می‌خواهد صدام ناخودآگاه بالا برود، تونالیته عوض کند، نیم‌خیز شوم، حس کنم یخ‌های ذهنم آب می‌شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر