چرخه همیشه یکجور است: ضربه را میخوری، گم میشوی، خودت را نمیشناسی، معلق میشوی، میگردی دنبال جای پای سفت، دنبال چیزهای آشنای خودت، یک پایت به زمین میرسد، بعد آن یکی پایت، میایستی، نفس میکشی، راه میافتی، حتا شاید بدوی، میشوی همانی که از خودت انتظار داری، بعد که انرژیات ته میکشد میفهمی در انتها همچنان خودت هستی، با همان ترسها و ضعفها و اضطرابها، همچنان آسیبپذیر، و حالا دوباره این تویی: به خودت چشم بدوز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر