یاد یه جوک قدیمی افتادم. همونکه یه یارو میره پیش روانپزشک و میگه: «دکتر! برادر من دیوونهس. اون فکر میکنه مرغه.» بعدش دکتر میگه: «خب چرا نمیفرستیش تیمارستان؟» اونوقت مَرده میگه: «میخواستم بفرستمش ولی تخممرغاشو لازم دارم.» خُب. گمونم خیلی شبیه طرز فکر فعلی من دربارهی روابط زن و مرده. میدونید؛ این روابط کاملاً غیرمنطقیه، دیوونهوار و مسخرهس... ولی گمونم همهمون به این روبط ادامه میدیم، چون به تخممرغاش احتیاج داریم.
آنی هال، وودی آلن
[Label: Quotation]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر