چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۸

با دیگران

این‌که بعد از این همه ننوشتن -که خُب بی‌دلیل و از سر بی‌حوصلگی یا دل‌زدگی یا افسردگی نبود و توضیح دلایلش وقت می‌خواهد- بخواهم چیزی حالا بنویسم که شاید آخرش هم پست نکنم، خودش برای من اتفاق است. اتفاقی که می‌گویم از این جنس است که حس می‌کنم -فقط حس می‌کنم- که برگشته‌ام به همان که قبلاً بودم و خیلی وقت بود نبودم. یعنی همان خرس‌ مهربانِ کارراه‌انداز که همه‌اش نگاه می‌کند که کسی، یک‌وقت، مشکلی، گره‌ای نداشته باشد. دلش نگرفته باشد کسی از چیزی. کسی جایی چیزی را گم نکرده باشد که نداند چه کار کند. یعنی همان شده‌ام که وقتی کسی را این‌جور می‌دید تُند خودش را می‌انداخت جلو که آرام باشد و آرام کند. کسی که دلش می‌سوزد. کسی که ناامید است، ولی می‌گردد امیدهای زندگی دیگران را نشانشان بدهد. فرقش هم با آنی که قبلاً بودم در این است که این‌ها که الآن من دارم وانمود می‌کنم که هستم، با یک نگاهِ بدبینانه‌ی ناشی از ناامیدی‌های قبلی نسبت به دنیا درآمیخته است که نتیجه‌اش می‌شود آن‌که انتظاری از کسی نداشته باشم. حالا می‌دانم اگر هم چیزی را گم کرده‌ام، اگر هم پناه و هم‌راه می‌خواهم -که بدجور می‌خواهم- دیگر از کسی توقعی نداشته باشم. جاهایی را که قبلاً گشته‌ام و نبوده، دیگر نباید بگردم. یعنی که کلاً حالا رام‌تر و آرام‌تر شده‌ام جلوی دیگران. دیگر آن‌قدرها که بودم، ترسناک نیستم.

۷ نظر:

  1. ینی تو این همه ترسناک بودی سابقن ما حالیمون نبود؟

    پاسخحذف
  2. ببین چه خوبه!
    دل فرینا رو هم شاد کردی
    اجرک عند الله

    پاسخحذف
  3. روزهای 15و 16و 17 تیر ماه به دلیل اعتکاف رسما از سر کار رفتن خودداری می کنیم چادری از رنگ سبز با خود می بریم معتکف می شویم تا شاید در کنار هم درد این روزها کمی بیارامد. کسانی که قصد اعتکاف ندارند می توانند با استفاده از حق قانونی خود برای مرخصی استفاده کنند و صبح ها در بازار تهران حضور یابند، این حرکت همبستگی عظیمی را در قلب تهران در زنده ترین ساعات ممکن رقم خواهد زد.

    پاسخحذف
  4. کلا بی توقع بودن خوب است.اما گاهی آدم را در بلند مدت پر توقع می کند.

    پاسخحذف