میدونی بسیکا، مهم نیست منظورتو اشتباه گفتی یا نه. یعنی مسأله این نیست. یادته چند ماه پیش یکی یه چیزی نوشته بود، من ناراحت شده بودم و میگفتم نامردی نوشته؟ بعداً که باهاش حرف زدم، گفت اصن منظورم این نبود و این حرفا. تو که میدونی، چیزی که اون موقع واسه من خراب شد و ریخت رو سرم، دیگه هیچوقت اونجوری که باید ترمیم نشد. نشد مثل قبل. حالا هم چیزی که پریشب گفتی، کار ندارم که منظورت اون بود یا نه، چیزیو که من ناخودآگاه بهش رسیده بودم خراب کرد. یعنی من تهِ ذهنم، حتا بدون این که درستحسابی روش فکر کنم، به این رسیده بودم که بیخیال باشم و سریع از مسائل بگذرم و کلاً روحیهمو حفظ کنم. نه اینکه ادای اینو دربیارم، نه، واقعاً اینجوری شده بودم. بعد اون جوری که گفتی، همهی اون تغییر تدریجی که من کرده بودم یا میخواستم بکنم و دلم کلی بهش خوش بود از بین برد. حالا شاید بعداً دوباره دلم خوش شه و مثل قبل شم. ولی الآن دیگه دلم قُرص نیست. باورت میشه بسیکا؟ باورت میشه که یه جمله میتونه همهی چیزاییو که کلی وقت برده بهش برسیم، از بین ببره؟
و خب بدیش اینه که روز به روز این حساسیت به این جمله ها بیشتر و بیشتر میشه و این طور نیست که بی اهمیت شن
پاسخحذفهمین لعنتی، دقیقاً همین ناگهان هایی که از گمآباد می آیند جای معقولات توی ذهن آدم را می گیرند، همین ناخود آگاه ها، همین چیزهای خوب ِ بد، که هر بار کار دست آدم می دهند. که با هیچ فکری جور در نمی آیند.. همین ها ...
پاسخحذفهوم.
پاسخحذفبسیکا یادت باشه تو هم پریشب چیزی گفتی، حرفی زدی که شُست و بُرد خیلی چیزها رو. کاری ندارم منظورت چی بود، ولی تو هم اون کارو کردی. بعداً شاید دوباره دلم خوش بشه، مث قبل تر ها. ولی مهم چیزی بود که گفتی بسیکا. مهم اینه که یادم می مونه یه روزی چی گفته بودی
پاسخحذف