میدانی امروز چی شد؟ داشتم روی دیوار کنار در خانهها دنبال پلاک ۲۰۳ میگشتم. کوچه تاریک بود. خواستم بروم تو پیادهرو که پام گیر کرد به تیرآهنهایی که آنجا ریخته شده بود. بعد نزدیک بود بخورم زمین. جدیجدی نزدیک بود. یعنی اگر دستم را به دیوار نمیگرفتم میخوردم زمین. میدانی، دو ساعت بعدش وسط یک اتوبان بودم. ماشینها از دور نور میانداختند و رد میشدند. هیچ ماشینی برایم نمیایستاد. سرعتش را هم کم نمیکرد. فقط زوزه میکشید و میرفت. باد سرد به صورتم میخورد و دستهام یخ کرده بود. چند بار داد زدم. واقعاً داد زدم. کسی نشنید. کاری نمیتوانستم بکنم. الآن هم کاری نمیتوانم بکنم. فقط دلم میخواهد امروز تمام شود. دیروز و پریروز و پسپریروز هم تمام شوند. هیچچی نماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر