جمعه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۷

ای کاش

حالا باید یک چیزی بگویم که حالم را نشان بدهد. ولی مسأله این است که خودم هم حال خودم را نمی‌فهمم. هنوز نفهمیده‌ام چه شده. همه‌اش به موبایلم نگاه می‌کنم، شاید زنگ بخورد. هر چند ثانیه یک‌بار چک می‌کنم، شاید اس‌ام‌اسی آمده باشد و من نفهمیده باشم. نکند سایلنتش کرده‌ام و یک لحظه که رفته‌ام آن‌ور خبری شده؟ نه. اصلاً سایلنت هم نبود. دیروز همه‌اش منتظر بودم بگویی قسمت جدید لاست را داون‌لود کردم. بیا بگیر، ببین، بعدش با هم حرف می‌زنیم. که نگفتی. راستی تو دیدیش؟ بن که چیزیش نشد خدای نکرده؟ الآن جزیره کجای زمان است؟ باز همه‌اش طرح سؤال بود؟ خودت چطور؛ خوبی بسیکا؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر