یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۷

دلِ عزیز من. بیا تعارف‌های روزمره را کنار بگذاریم. اگر مشکلی هست بگو. لوس نکن خودت را. این روزها بدجور داری سر به‌ سر من می‌گذاری. من با تو کاری داشتم مگر؟ داشتم زندگی‌م را می‌کردم که اتفاقا داشت خوب می‌شد کم‌کم. حالا این چه بازی جدیدی است سر من درآورده‌ای؟ نگو که بی‌خبری و کار تو نبوده. نگو کار خودم بوده. اصلا به فرض که بوده. تاوانش را هم پس می‌دهم. بس نیست؟ تو را به جان عزیزت بی‌خیال شو. تو دیگر مراعات صاحبت را بکن. هی نگیر. هی تنگ نشو. خواهش می‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر